بیست و سوم ربیع الاول

ورود حضرت معصومه(س) به شهر قم(20ق)

نهم ربیع الاول، آغاز ولایت

آغاز بناي مسجد گوهرشاد(821ق) - قتل عمربن سعد به دست مختار ثقفي(66ق) - اولين روز امامت حضرت مهدي(عج) پس از شهادت پدربزرگوارشان(260ق) - قتل عمر بن خطاب به روايت تعداد زيادي از علماي

امام زمان

صلح امام حسن مجتبی

  دوم ربیع الاول: صلح امام حسن(ع) با معاويه ملعون به قولي(41ق)

سیزده آبان

شمسی : روز دانش آموز - روز ملي مبارزه با استكبار جهاني - بازداشت و تبعيد امام خميني از قم به تركيه(1343ش) - تسخير لانه جاسوسي امريکا به دست دانشجويان پيرو خط امام(1358)


  قمری : قلم و دوات طلبيدن پيامبر و منع منافقين از آوردن آنها

پنجم صفر - بیست و سوم مهر

شهادت پنجمين شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني به دست منافقان(1361ش)
شهادت حضرت رقيه(س)(61ق) بیست و سوم مهر- خطبه حضرت علي(ع) در جنگ صفين(37ق)

 

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه

1 2 4 ...6 7